ایلیاایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات پسر نازم ایلیا

تولد دختر خاله های ایلیا قندعسل

پسرم اولین تولدایی که رفت اول تولد 5 سالگی کیمیا جونم بعد تولد 30 سالگی بابایی و بعد تولد 9 سالگی فاطمه جونم بود که البته فاطمه جون جشن تکلیفشم همین امسال با تولدش برگزار شد وهر 3 در زمستون پسر گلم مثل مامانش تابستونیه عکسا در ادامه مطلب تولد 5 سالگی کیمیا جوونم عکس فاطمه جونم و ایلیا و ...
18 بهمن 1391

ایلیا جونم مریض احواله

سلام عمرم این روزا یخورده سرما خوردی هیچوقت دلم نمیخواست مریضی و بی حالیتو ببینم نفسم همیشه دعا میکردم همه ی دردا و غمات مال من باشه الهی قربونت برم که با وجود بی حالی و بی حوصلگیت بازم برای مامان میخندی الهی فدات شم که اینقدر صبور و مهربونی عاشقانه دوستت دارم پسر نازم عکسی هم از این روزات نگرفتم چون دیدنت با این حال واقعا ناراحتم میکنه ایشالا همیشه سالم و سر حال باشی همه ی امیدم   ...
15 بهمن 1391

عکس آتلیه در چهار و نیم ماهگی

قربونت برم مامانی که با اینکه کوچولو بودی و خسته شدی ولی واسه عکس گرفتن کلی همکاری کردی راستی بردمت همونجایی که واسه عروسیمون رفتیم عکس گرفتیم و اونام تعجببب که چرا به این زودی ...خخخخخ خوب من عاشق نی نی بودم و خواستم با وجود نازنینت زندگیمونو کامل و لذت بخش کنم خدای مهربونم کوچولوی نازنینی رو بهم داد که بزرگترین نعمت زندگیمونه و همیشه شکرگزاریم فقط تا آخر عمرم سلامتی و خوشحالی و عاقبت بخیری تورو ازش میخوام . عکس زیاد داشتی ولی چند تاشو بیشتر برات نمیذارم   بقیه در ادامه مطلب ...
9 بهمن 1391

5 ماهگی کوچولوی من

کوچولوی نازنینم 5 ماهگی خودش رو در حالی کامل میکنه که: اول بگم که خداروشکر شصتتو خیلی خیلی کم میخوری که میشه گفت تقریباً دیگه نمیخوری آفرررررین گل پسرمم پاهاتو با دست میگیری و باهاشون بازی میکنی هنوز بطرف دهنت نمیبری الهییییی قربونت برم عمرمم خیلی دلت میخواد هر چی میخوریم و بهت بدیم آخه هر وقت چیزی تو دست منو بابایی هست شما بزوور دستمونو میگیری و بطرف دهنت میبری و هر وقت بغل یکی دیگه هستی و میخوام بغلت کنم دستتو بطرفم دراز میکنی و وقتی بخوان از بغلم بگیرنت سرتو برمیگردونی به طرفم که یعنی نمیخوامم بیاممم... از حرف زدن و آواز خوندنتم بگمم که حسابی ..... البته مامانی شما گل پسری و باید یخورده رعایت کنییی!!!خخخخخخخخ راستی بالاخره کشف...
4 بهمن 1391

ایلیا و بابا جون

بابا جون مهربونت هر روز قبل از اینکه برم سر کارصبح میاد خونمون و باهات کلی بازی میکنه و بعد با هم میریم شرکت و تو با مامان جون خونه میمونی. بابا جونت خیلی مهربونه عزیزم واسه هممون حسابی زحمت کشیده . انشالا همیشه سالم باشه و سایه ش بالا سرمون ، منم که همه میدونن خییییییییییلی زیاد دوسش دارم راستی بابا جون تو وایستادن شما نقش خیلییییی زیادی داشته اینم مدرکش:   ...
4 بهمن 1391
1